انبوه اکشنهای موسوم به لوله بخاری، ملودرامهای خالهزنکی و کمدیهای سخیف، بازار سینما را در شهرستانها پررونق نگاه میداشتند و اصطلاح «فیلم شهرستان» در دفاتر تولید و پخش بهشدت رایج بود. فقط هم این نبود که فیلمهای نازل در خارج از پایتخت مخاطب داشته باشند و با اینکه فیلمها با یکسال تأخیر به شهرستان میرفت، گاهی اوقات آثار خوشساخت و استاندارد سینما هم فروش مقبولی در خارج از تهران میکردند. مثلا فیلم «عروس» ساخته بهروز افخمی که سال 70 پرفروشترین فیلم اکران تهران لقب گرفت، سال 71 عنوان پرفروشترین فیلم شهرستانها را از آن خود کرد.
این دورانی بود که هنوز خبر چندانی از رسانههای رقیب نبود و هنوز سینما تفریح اول مردم بهشمار میآمد. نه تلویزیون برنامههای سرگرمکننده زیادی داشت و مثل الان فیلم و سریال روی آنتن میبرد و نه خبری از ماهواره و عرضه گسترده فیلمهای هالیوودی در شبکه زیرزمینی بود و شاید از همه اینها مهمتر اینکه مخاطب آن روزهای سینمای ایران، مثل امروز گرفتار غم نان نبود. از دهه 70 ریزش مخاطبان سینمای ایران آغاز شد و در سالهای بعد این منحنی نزولی چنان مسیر سقوطی را طی کرد که به مرور کار بهجایی رسید که هر روز خبر تعطیلی سالنهای سینما در شهرهای بزرگ و کوچک روی خروجی خبرگزاریها آمد.
در شهرستانی سینما به انبار علوفه تغییر کاربری داد و در جایی دیگر از سالن نمایش فیلم برای برگزاری مراسم عروسی استفاده شد و حالا کار به جایی رسیده که مخاطبان در خارج از تهران یکدهم پایتختنشینان سینما میروند؛ آن هم درحالیکه تعداد سالنهای سینمای فعال در شهرستانها (فارغ از کیفیتشان) نزدیک به هشت برابر سینماهای تهران است. این آمار و ارقام را اگر کنار بگذاریم، میبینیم که بینیاز به هیچ اغراقی چشمانداز پیشرو مرگ تدریجی سالنهای سینماست. حالا دیگر جیمسازان سابق یا اغلب بازنشسته شدهاند یا تک و توک کوششهایی نهچندان بافرجام برای ماندن در معرکه انجام میدهند.
اصطلاح فیلم شهرستان هم دیگر جواب نمیدهد. جدای از اینکه حالا میان تماشاگر تهران و مخاطبان فرضا اصفهان و شیراز و تبریز فاصله چندانی به لحاظ سلیقه و رویکرد مشاهده نمیشود (و شاید به همین دلیل دیگر فیلم شهرستان جواب نمیدهد) سنت سینما رفتن در خارج از پایتخت با سرعت بیشتری در حال محو شدن است.واقعا یاد جیمسازهای قدیم بهخیر که چه ترکتازی میکردند در گیشه شهرستانها.